خواستم پنجره باشم ساعتها به من پناه بیاوری باد باشم در حوالی تو بوزم
درخت بام تا تکیه کننی به بودنم آن نیمکت پرت پارک باشم که دلتنگی های
تو را می شناسد خوااستم در باشم اما در خانه ات که بدانم هر بار که از من
می گذری باز به من بر می گردی
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,
|