نمی شود هفته های آخر بهار باشد آن هم یک روز تعطیل و پای خیال را وسط نکشید
و سر به سرش نگذاشت مثلا فکر کن به قدر چشم هایمان بهار گسترده باشد آن وقت تند
و بی هوا رویا ببافم و بی هواتر از همیشه کلافه شوی کمی مکث کنی با حالتی
جدی که ته تهش بخندی اما آخرش اعتراف کنی زندگی بدون خیال و بدون عشق ات یک
جای کارش می لنگد یا که چیزی کم دارد انگار که اصلا عجیب دلگرمی بزرگی ست رویای
تو و شق ات این بار اما تماما جدی و خوش به حال من
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|