دوست داشتن های تو می شود قدم هایت که روانه است به
سمت رویایی دور احساس من می شود و حرفهایی که من پیچید به
تمام تنم هون تا کی بی پروا تمامم را احاطه کنی میوه
می دهی در فصلی دیگر می شوی انگورهایی
در وجودم آنقدر می مانی و می مانی میشوی شرابی
ناب از تمام حرفهایم می خوانند مردم شهر وجودم
را شعرهایم را تو آخه بی انصاف یک شهر مست شده اند الا تو
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|