|
احسان جونم عشق زندگیم تو بوی گلایور می‌دهی
عطرت پیچیده در هوایم
به وقت دلتنگی
خود را به خلوتی می رسانم
چشمانم را می بندم و با همه وجودم
یادت را نفس می کشم
گل یادت
کنار دیوار دلم می روید
و عاشقانه ها در خیال
نوازش نگاهت را
تداعی میکنند
دلتنگی ات
سمفونی سکوت و تنهایی می نوازد
و حسرت
سر به شانه ی احساس می ساید
چشم هایم با بغض
به دور دست ها خیره می مانند
حق من بود که باشى و نگاهم بکنى
که به هر ثانيه با عشق دعايم بکنى
حق من بود که از نم نم باران بهشت
خوشه اى عشق بچينى و صدايم بکنى
حق من بود بمانى و در اندوه غروب
سپرم باشى و با عشق تو رامم بکنى
حق من بود که در منزل تو جاى شوم
نه که در خلوت کوچه تو سلامم بکنى
حق من بود که آغوش تو جايم بشود
نه که در معرکه ى عشق وداعم بکنى
حق من بود چو آهو تو اسيرم باشى
نه که با وسوسه اى طعمه ى دامم بکنى
حق من بود بهار دل من باشى تو
نه که در فصل زمستان بر سر دارم بکنى
حق من بود تو باشى همه ى دلخوشيم
تو نماندى که مرا مست و خرابم بکنى
:: برچسب‌ها:
دلنوشته غم فراق ,
|
آمار
وب سایت: