این منم که دلم را به عشق و گلویم را به دوست داشتن ات تازه میکنم این منم که از تو خیر میخواهم از خدا برکت این منم که چون میخندی ذوق از درونم بیرون میجهد و به چشمانم میخزد این منم که دوستت دارم این منم که میگویم عشق یعنی صمیمیتی از جنس دوست داشتن ات گویی تو راهی بیانتهایی و من برای این سفر آفریده شدهام بڪَذار بنوشم از خُم چشمانت غرقم بڪند تلاطمِ چشمانت بڪَذار ڪه مستِ چشمهایت باشم در قرن هزار و چندم چشمانت ⬥تُــوC᭄ ⬥مثل خورشیدی ⬥زرد و دلنشین ⬥میدرخشی وسط آسمونِ قلبم???? اگه به من بود نمیزاشتم کسی حتی به ناراحت کردنت فکر کنه. نمیزاشتم هیچ غمی بیاد بشینه کنج دلت. نمیزاشتم بیحوصله بشی و حس پوچی بهت دست بده. نمیزاشتم تو شرایط سختی بمونی و فکرت درگیر باشه. نمیزاشتم این آدما بهت صدمه ای برسونن همشو خودم به جون میخرم تا جایی که ممکنه تو حالت بهتر باشه اونجایی که سعدی میگه : چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم ????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|