و پراز نشاط اینروزها داری استراحت میکنی مواظب خودت باش عزیزم دیروز
روز خیلی سختی رو گذروندم خدارو شکر بابام ساعت 12 شب
به هوش اومد الهی بمیرم واسش تا 48 ساعت باید از طریق
تلویزیون ببینیم خیلی سخته عزیز زندگیت الکی الکی کارش
به جراحی کشید هیچکس باور نمیکنه تو رو بخدا واسش دعا
کن که هر چه زودتر بهبودیش را بدست بیاره دیروز همسر
خواهرم واسه بابام آنقدر گریه کرده بود که نگو صبحی انگشت دستش
بنده خدا مویه کرده طفلی انقدر براش ناراحت شدم که نگو خیلی با
محبت و دلسوز است همش ما رو دلداری میده دیشب انقدر داداشم رو .نصیحت کرد که نگو فرض کن به داداشم نگفتیم که بابام رو عمل کردیم
و خودش هم از ترسش اصلا نمی پرسه دیروز با دوباره واسه معده اش
رفته دکتر دکتر هم فهمیده گفته اصلا به معده دردت فکر نکن دیگه خلاصه
اینروزها روزای غمگینی است هر موقع وارد بیمارستان شدم .فام الهی
هیچکس مریض نشه الهی آمین
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,