دریا رو آتیش میزنی ابرا رو بی تاب می کنی
وقتی فقط اونو می خوای ماهو نشونه می کنی
میری تو قلب آسمون صبر و دیوونه می کنی
وقتی می بینی عاشقی دنیا رو میریزی به پاش
طلا رو قیمت میزاری با برق ناز خنده هاش
وقتی می فهمی عاشقی میری سراغ پنجره
قلبتو میسپری دست قصه و عشق و خاطره
وقتی می فهمی عاشقی سوار رویا میشی
میری تا جاده های دور اون بالا ها خدا میشی
وقتی می بینی عاشقی ماهو میخوای شکار کنی
می خوای خورشید خانمو یه شب بری بیدار کنی
وقتی می فهمی عاشقی سنگ و با شیشه می بینی
گمشدتو مال خودت واسه همیشه می بینی
وقتی می بینی عاشقی با آیینه خونه می سازی
رنگین کمون رو میاری تو گردن ماه می ندازی
وقتی می بینی عاشقی می خواد همه خبر بشن
گلا به خاطر شما تازه و تازه تر بشن
وقتی می فهمی عاشقی می بینی پادشا شدی
از همه مردم شهر به آسمون جدا شدی
وقتی می بینی عاشقی خودت می مونی و خودش
جونتو حاضر ی بدی به خاطر خودش
:: برچسبها:
شعر,