بام خانه ات پریده خواهم شد وآنچه برجای می ماند پرستوی
خبرچین عاشقی ایست که خبر می آورد از آسمانی وصاف آسمانی
که منتظر پرواز پرنده ایست تا او راببرد ببرد به سرزمین گرم خیال به
سرزمینی که پنجره آبهای گشوده به خیال وبه شاخساران سبز زیتون
وخوشه های زرد گندم و موهای گرم خورشید وبه تراوت از دست شبنم
می چکد تا او را ببرد به راهی تازه که نه از سایه های تردید پر باشد نه
خالی از احساس امنیت راهی که منتظر پایی ایست تا در ان قدم بگذارد
منتظر شهامتی ایست که او را طی کندقدم بگذار ای سایه گمشده در تیرگی ها مدد
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,