بوی بهار میآید تمام پنجرهها را باز میکنم به من بگو تو را چون آوازی از گلوی کدام پرنده خواهم شنید؟ می خواهم با تو جاودانه ترین بهار را تجربه کنم تو باشی انگار همیشه بهار است غم تو به من آموخت شعرها شکوفههای آدمند و بهار روزهاییست که کسی را دوست تر میداری نوروز منی تو با جانِ نوخریده به دیدارت میدوم. شکوفه های تواَم من به شور میوه شدن در هوای تو پر می کشم پرستوی من همیشه برایت بهار می مانم از من کوچ نکن تو بهار همهى فصلهاى من بودى تو بهارِ همهى دفترچههايى كه چيزى درشان ننوشتم بگذار پاسخ دهم همچنان كه دوستانه مىگريم هر چه بلور است به فصل پيش بسپاريم بگذار تا با رنگهاى تنت دوست بدارمت تو را با رنگ گلهاى بِه با رنگهاى بلوط تو را دوست خواهم داشت امسال تو را طور دیگری دوستت خواهم داشت به سلیقه ی تو لباس خواهم پوشید به سلیقه ی تو قدم خواهم برداشت آهنگ مورد علاقه ی تو را گوش خواهم داد به سلیقه ی تو زندگی خواهم کرد اصلا به سلیقه ی تو دوستت خواهم داشت آخ کجاست این سال جدید تا دوست داشتنم را تحویلت دهد سال از نو دوست داشتنت ازنو و لبخنــد تـــوسـت که سـال را نکـو میکنـد بهـــار بهـانـه است همهی برگ و بهار در سرانگشتانِ توست
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|