امشب باز هوای چشمانت را کردم خیال یک بوسه و نگاه معصومانهی کودکانهات در کجای آن شهر خوابیدهای؟ بوسه از کدام سو روانه کردی تا عطرش به لبانت بنشیند امشب هم شبیه دیروز با خیالت پنجره را باز کردم من بودم و خورشید و عابری که شبیه تو راه میرفت سکوت می کنم با عشقی که در سینه ام شعله ور است می شنوی نه ؟ سکوتم را که اوجِ فریاد است محبوبم بسیارند کسانی که با سکوت از عشق خود سخن می گویند ولی هیج عاشقی پیدا نمی شود که چون من زبان سکوت را بلد باشد ناحیه سمت چپ بدن من پایین تر از گردن زیر استخوانهای قفسه سینه ساختمانی به نام قلب محل زندگی توست آرامـــــش پیدا می ڪنم میانِ دوستت دارمهائی که از چشمانم بہ سمتِ قلبــ❤️ـت سرازیر می شود تُ را آنگونه بغل خواهم کرد مثل پیراهنی که تمام تنت را به آغوش خود میکشد دوسـ????????ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ????ـت دارم اعتراف مي كنم كه از پس نخواستنت بر نمي آيم مي خواهمت چنان كه كودكي رويايش را پرنده اي بال هايش را و عاشقي معشوقش را سخت مي خواهمت آبي آرامم اي عشق
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|