یک "صبح بخیر"هایی هم هست که برای شنیدنش از صبح زود بیدار می شوی و بعدِ آن، تازه می خواهی سر به تنِ دنیا باشد تازه می خواهی چشمِ دیدنِ فردا را هم داشته باشی تازه می خواهی بنشینی و زنده بودنت را زندگی کنی بنشینی و تماشا کنی که خوشی از سر و کول آن روز تو بالا می رود قبول کن که گاهی تمام روز تو به همین "صبح بخیر عزیزم" های یکی بستگی دارد و صدایت را جرعه-جرعه می نوشم مستانه سبز می شوم و شاخ و برگ می دهم جوانه ها دهان می گشایند و نام تو را می خوانند چه لبان شناوری داری در آب های صدا چشمانم را می بندم و تن به صدایت می سپارم نام کوچکم در صدایت شکفته می شود تو قشنگ ترین رویای عاشقانههای منی درست مثل رویایی که هر صبح از زیر پلکهایم عاشقانه پر میکشد و شانههایم ساعتها عطر موهای تو را میدهد دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی دوستت دارم تا آخرین لحظهي بودنم برای چیدن ستارههای قلبت با سبدی پر از گلهای زیبا میآیم و گلها را در باغچه دلت میکارم تا بدانی چقدر دوستت دارم تا ابد در قلب منی میپرسند اهل کجایی که اینهمه عاشقی اهل هیچ کجا نیستم عاشقم و تنها اهلِ به تو فکر کردنم اهلِ دوست داشتن تو و این برای تمام من کافیست
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|