رو می بینم و هم نگران با این اوضاع کرونا که خدایی نکرده اتفاقی واست نیفته ای جانم هر روز
واست دعا می کنم از چشم بد دور باشی عزیزم راستی چقدر ناراحت شدم
اقای میناوند و آقای کیانیان و آقای انصاری و خانم خیر اندیش کرونا گرفتن
انشاالله زود سلامتی شان را بدست بیاورند و خدا نگهدارشان باشد
و شفا پیدا کنند الهی الهی الهی خیلی احسان جونم مواظب خودت باش عزیز جونم
امروز صبح ساعت ۴ ما اومدیم بردسکن بخاطر داداشم استخدام اداره راه
بردسکن شد آنقدر با این اوضاع کرونا استرس داریم که نگو ما از قبل عید
پارسال که بلیط ها رو کنسل کردیم و بخاطر کرونا نرفتیم مسافرت تا به امروز
هیچ مسافرتی و نه مهمونی و نه مهمونی بیاد خونمون هیچ برنامه ای نداشتیم
الان اومدیم اینجا آنقدر استرس داریم که نگو از صبح دنبال اپارتمان می گردیم
که واسش اجاره کنیم ظهر رئیس اداره شان یک سوئیت مجهز نزدیک اداره
برامون تهیه کرد گفت فعلا یک هفته مهمان ما باشید تا خونه از سر فرصت
احاره کنید ما هم از صبح هلاک شدیم از بس گشتیم مامانم خیلی مقید هست
که همه جوانب خانه رو در نظر بگیرند خدا کنه فردا یک خونه خوب پیدا کنیم
تا بریم واسش وسیله بخریم خونه رو درست و مرتب کنیم خیلی سخته شهر
نااشناست ما اکثر شهرها فامیل یا دوست یا همکار بابام هستن ولی اینجا
کسی نیست با مشهد ۳/۵ فاصله هست قبل اینکه اینجا قبول بشود قطار شهری
مشهد کار میکرد زیر نظر سپاه بود خوب بهش می رسیدن هم حقوق و هم نهار و
صبخانه ولی چون اینجا استخدام دولت میشد آینده بهتری داشت خیلی سخته
چون باید خونه مجردی واسش بگیریم یکم مامانم استرس دارد مامان ها هم همه اش
حرص می خوردند حالا که ما تنهایش نمی گذاریم ولی خوب سخته حالا ببینیم
خدا چه می خواهد همسر خواهرم که در به در دنبال پارتی می گردد و به
فامیل رو می زند گه بتواند بیاردش یا شهر نزدیک تر یا اینکه طرقبه و شاندیز
باشد حالا ببینیم خدا چه مصلحت می داند امیدوارم خیر باشد الهی
راستی تولدم رو تبریک نگفتی بی وفایی راستی کادوی تولدم بابام ۵۰۰ تومان
پول دادند و مامانم سرویس کامل مروارید دادند آنقدرذوق کردم که نگو و داداشم
کیف و کفش خرید و خواهرم سشوار خریده بود کلی واسه خوشبختی مان دعا
کردم گفتم ۱۴۰۰ کنار احسان جونم باشم گفتم خدایا انتظاربس است من احسان
رو میخوام خدایا خودت بهم هدیه اش بده دوستت دارم عزیز جونم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,