برای مامان بزرگها و بابابزرگهایم سالگرد گرفته بودند هر سال نزدیک عید مراسم
می گیرند وای خسته شدم پنج شنبه هفته پیش هم واسه خواهر دامادمون روضه گرفتیم
دو تا پنج شنبه مراسم ها خیلی خسته کننده بود هر روضه ای که خوندیم ۱۲۰ نفر
مهمون خونمون اومدند مجلس در خانه گرفتن خیلی دنگ و فنگ دارد دیگه خدا رو شکر
که به خیر و خوشی تموم شد من حلوای هویچ رو درست کردم و خرماها را تزیین کردم
میخواستم شیرینی هم درست کنم که مامانم گفت خسته میشوی میریم از بیرون میخریم
دیگه میوه ها هم روی تمام میزها بود که بصورت سرو سرویسی بر می داشتند وای که نگم
برایت که مامانم یک مهمونی که می خواهند بگیرند چقدر استرس وارد می کنند چه موقع
مجلس چه قبل مجلس هر چه می گوییم مامان آروم باش ما حواسمون هست فایده ای ندارد
مامان مریم تو هم همینطور هستند یا خونسرد هستند چقدر خوبه آدم خونسرد و ریلکس
باشد راستی احسان جونم الهی من فدای استوری قلب ات بشم و جمله های قشنگ که میذاری
دلم بیشتر برایت تنگ میشود راستی پست جدیدت چقدر تامل برانگیز بود ای کاش معجزه شود
و جسد اش پیدا شود و یا شاید اصلا زنده باشد و کسی نجات اش داده باشد خدا خودش کمک
کند وای چه فجیع هست خدا واسه هیچ پدر و مادری داغ عزیز نیاورد خدا خودش به جوونی آرمان
رحم کند ماشالله چه بچه بودند اینها از چند سالگی دوست بودند چه کم سن و سال بودند
احسلن جونم ممنونم ازت الهی من فدای قلب خوب و پاک ات بشم من که آنقدر خوبی رفتی
با پدر و مادر غزاله صحبت کردی و ازشون فرصت خواستی تو چقدر ماه هستی چقدر
واسطه گری ثواب دارد اجرت با امام رضا ع عزیز جونم ای جانم چه ناراحت شدی پایین
پست جواب اون خانمی که گفته بود که بسه دیگه خسته شدیم نوشتی خسته نباشی یعنی
من عاشق جواب دادن های رک ات هستم هنوز نمیذاری طرف حرف اش رو بزنه جواب
اماده داری ولی خداییش چقدر بعضی ها بی احساس هستند فقط به دنبال دغدغه های
خودشان هستند تو هم ناراحت نباش انشالله درست می شود امید به خدا خودت خبر
خوبه رو می دهی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,