و دلت پیش کسی غیر من نبود
آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله تقصیر تو هر چند نبود
شده ام از درس گریزان و به عشقت مشغول
بین این دو چه کنم نقطه پیوند نبود
دانشگاه جای کسی هست که یک دغدغه دارد
جای من که به دنبال تو هستم نیست
بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
:: برچسبها:
شعر,