باش خیلی نگرانت هستم اینروزها خیلی اذیت میشوی و خودت را مریض نکنی امیدوارم
موفق باشی و من می دونم که قطعا میشوی وای چقدر
ناراحت شدم برای عمو موسی طفلی هنوز داشت از
زندگی اش لذت می برد و بی توجهی که هشت سال
گریبانش را گرفته بود دراین چند ماه در عوض مورد توجه خیلی ها
که باورش هم نمی شد قرار گرفت ولی دکترها خیلی سریع وزنش
را کم کردند خیلی فشار به بدن اش وارد شد این وزن هشتاد کیلو
اندازه وزن یک انسان دیگه بود و این عمل کردن پشت سر هم
عوارض بدی داشت ولی خوب اینهمه وزن شاید هم چاره ای
نداشتن الان چقدر نزدیکانش ناراحت هستن شاید بی مهری
اونها اگر نبود الان این طوری نمی شد و این قدر وزن در
این سالها اضافه نمی کرد واقعا خدا روحش را شاد کند ولی
حیف شد که رفت راستی الهی فدای تو بشم که امروز آمدی
تلگرام وای آن هم سع بار یکبار ساعت دو و خورده ای و سه و
خورده ای و پنج و خورده ای وای عاشقتم وقتی میای خیلی قلبم
آروم تر میشه خوب یک حرفی بزن انقدر سکوت نکن بگو جواب
میخوام ازت جواب عشقم را می خواهم مگر توقع زیادی هست
من دوست دارم می دونم دیوونه هستم دیوونه تو اگر دیوونه تو
نبودم اینهمه سال انتظار واسه عشق ات نمی کشیدم نمی دونم
چی میشود تو اصلا حاضری تو هم حرف بزنی یا نه ؟ امیدوارم
عشق ام را دست کم و شوخی فرض نکنی حرفهایم جدی است
و امیدوارم تو هم قدر عشق و دوست داشتنم رو بدونی و باورش
کنی چون عشق برای من در زندگیم خیلی مهم بوده و است
امیدوارم اگر حرفی می زنم از دستم ناراحت نشی دوستت
دارم عزیز مهربونم یک دنیا مواظب خودت باش خوب بخوابی
و اگر اینروزها بخوابی ....
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,