یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که در انتهای شب خود به قلب زمین می رسد
وباز می شود وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهاییی را
از بخشش که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم سرشار میکند
و میشود از آنجا خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافی ایست من از دیار عروسکها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت از سالهای رشد حروف پریده رنگ الفبا
ومغز من هنوز لبریز از صدای وحشت پروانه ایست کا او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده
:: برچسبها:
حافظ,
|