چه خبرا چکار می کنی خسته نباشی چقدر دلم برایت 

تنگ شده از خودت خبر بیار حرفی بزن یه چیزی بگو که 

حال دلم خیلی خوب بشه من عاشقانه دوستت دارم نه آدم 

عجیب و پیچیده ای هستم و نه به اصطلاح لولو خور خوره 

هستم که بخواهم با عشقم به تو بخواهم واست درد سر درست کنم 

 کاشکی تو هم غرور نداشتی نمیدونم شاید اشتباه می کنم ولی 

فکر نمی کنم آدم مغروری باشی که اصلا بهت نمیاد می دونم 

آدمها را شناختن و باور کردن خیلی سخته همه اینها رو می دونم 

هنوز خدا اندک شعور و درک و فهمی بهم داده است ولی عشق 

است دیگر آدم واسه اونی که دوستش داره غرورش رو لگد کوب 

می کنه تا بگه واسه تو و دوست داشتنت هر کاری می کنم واسه 

خوشبخت کردنت حداقل واسه من که این مدلی است راستی 

کارهایت خوب پیش میره راستی اگر ناراحت نمیشه خیلی دوست 

دارم از پدرت بدونم و اینکه چی شده الان زنده هستن اگه زنده 

هستن همدیگر رو می بینید خیلی دوست دارم بدونم دارم 

از فضولی می میرم موقع ماه رمضون که گفتی خیلی دلم 

برایت گرفت می دونم اون زمان بچگی آدم دوست داره 

پدر بالای سرش باشه ولی همه چی میگذره آدم ها 

هر کدوم دردی متفاوت دارن آدمهایی موفق هستن 

که بتونند واسه خودشون موفقیت بدست بیارن و واقعا

الان که نتیجه زحمتهایت رو می بینی چقدر لذت بخش 

است ای جانم انشاءالله که موفق باشی عزیزم یک 

خورده جدا از کار کردن کمی به عشق هم فکر کن