نباشید بگو خدا بهشون توان بده تو این گرما و روزه گرفتن و کار کردن خیلی سخت هست

ولی شیرین هست و خیلی تلخ که با روایت قصه ادمهایی که میایند و لطف می کنند و زندگیشون رو

و راز قلبشون رو در اختیار میلیون ها آدم می گذارند واقعا تحسین بر انگیز است خیلی درس های

بزرگی  ادم از زندگی این ادمها می گیریم خیلی موضوعاتی خوبی از اول 

برنامه شروع کردید واقعا آفرین دارید و تشویق و هورا خسته نباشید همگی  از همه مهم تر عشق عزیزم که من فدای اون بغض و ناراحتی و غم زندگیت بشم واقعا معضل ترسناک جامعه ما طلاق شده واقعا خیلی راحت 

داره زندگی ها از هم باشید میشه من و خانواده ام به نوبه خود تلاش می کنیم 

زندگی دو نفر از هم نپاشه واقعا هر کسی خودش رو موظف کند نگوید

به ما چه مربوط الان انقدر آمار وحشتناک و فاجعه آور نداریم آمار طلاق 

اون چیزی که به ظاهر دیده میشود نیست خیلی فاجعه بار تر از این حرفهاست خدا خودش کمک کنه من که دومین دعایی که همیشه می کنم 

که برای خوشبختی همه دعا می کنم و میگم خدایا خودت کمک کن که طلاق 

از جامعه ریشه کن بشه الهی آمین واقعا قصه امروز چقدر تلخ بود من 

هیچ وقت این درد رو حس نکردم ولی میشه احساس همدردی با آدم کرد 

چقدر تلخ که از قضاوت آدمها بدش میامد شاید قضاوت آدم ها اون رو به 

روزگار تلخ رسوند ولی خدارو خیلی شکر که این آدم الان موفق شده 

ولی چرا پدر و مادرشون با وجود بچه یا اصلا بدون وجود بچه باید طلاق 

بگیرن مگر خیلی آدمها رو ندیدم که محکم پای زندگیشون ایستادن 

و صبر کردن و زندگیشون رو ساختن 80 در صد زندگی های 

امروز بخاطر غرور بی جا و خودخواهی افراد و منیت افراد و دخالت 

خانواده ها از هم پاشیده میشه به قول مادربزرگم خدا بیامرز همیشه 

می گفت تو زندگی مشترک همیشه یکی باید من باشه و یکی نیم من 

تا یک زندگی دوام پیدا کند خدا خودش تو این روزهای عزیز کمک کنه 

که هیچ وقت یک زندگی از هم پاشیده نشود بزرگترین ترس و وحشت 

و شاید کابوس زندگی من طلاق است و اینکه روزی که بخواهم ازدواج 

کنم با تو البته اگر من رو لایق عشق ات بدونی و یا هر کسی دیگر  و بعد بخواهم خدای نکرده زبونم لال بخواهم طلاق بگیرم واقعا بزرگترین وحشت زندگی من و بزرگترین نقطه ضعف من است خیلی 

می ترسم خیلی فراتر از تصور است راستی خیلی موضوع امروز خوب 

بود یعنی اگر سی روز رو به این موضوع بپردازید باز هم کم است 

 راستی تو آخر برنامه از غم زندگی خودت گفتی کاشکی آخر قسمت 

برنامه ات تو خودت می نشستی روی اون صندلی ماه عسل و خودت 

از قصه زندگیت می گفتی از غمت از دغدغه ات و از چیزهایی که آزارت 

می دهد می گفتی شاید اون غمی که سالها باهاش زندگی کردی رو 

شاید تسکین ات بدهد البته شاید هم صلاح ندونی حالا دلیل اینکه چرا 

از پدرت صحبت نمی کردی رو فهمیدم ببخش من رو اگر هی بهت می گفتم 

که چرا از پدرت صحبت نمی کنی و نصیحتت میکردم پس تو هم پدر و 

مادرت از هم جدا شدن آی جان دلم که چقدر حالت غریب شد و گفتی 

که من مثل تو اون سیزده سال هم تجربه نکردم چقدر غم ات روی 

شونه هام نشست و و چقدر اون فیلم رو صد بار تا الان گذاشتم و گریه 

کردم دلم نمی خواد هیچ وقت غم ات رو ببینم الهی که همیشه شاد 

باشی و بخندی و شوخی کنی و شیطنت میدونم درد بزرگی ایست 

ولی اتفاق افتاده ولی بهت تبریک میگم از درد زندگیت برای خودت 

موفقیت ساختی و تونستی به موفقیت برسی من تو رو صد ها  

هزار بار بیشتروبیشتر از قبل دوستت دارم و عاشقونه دوستت دارم 

شاید نتونم رنج زندگیت رو لمس کنم ولی می تونم با احساس و غم ات 

هم دردی کنم تو عشق زندگیم رو بخاطر خود خود خودت دوستت دارم 

این رو تنها خدای من که عاشقونه می پرستمش شاهد هست و شاهدی 

بهتر و مطمئن تر از اون رو سراغ ندارم دوستت دارم بیشتر تو باید 

همیشه قوی و محکم تر از قبل باشی نبینم غم تو صورتت بیاد هیچوقت 

مواظب خودت باش دوستت دارم