چقدر دلم برایت تنگ شده خیلی امشب اصلا خوابم نبرد هر چه سعی کردم نتونستم
بخوابم دیدم فایده ای نداره یک خورده هم با خدا گلایه هم کردم از دستت
گفتم خدایا من خیلی خسته ام نکنه اینها همه خواب باشه و من حس هایم
همه اشتباه باشه خدایا خودت به بزرگی و عظمتت کمک کن بعضی موقعها
فکر می کنم دیوونه شدم و میگم نکنه این چند سالی که روز و شب تو
این وبلاگ با تو صحبت می کنم همه اون حرفها رو نخونده باشی بعد
باز خودم رو دلداری میدم میگم محاله که نخونه و تو هم حسی نداشته
باشی محاله از حرکاتت این رو فهمیدم امیدوارم بهم نخندی
دیدم خوابم نمیبره خواب زورکی هم که نمیشه ولی ناگفته نمونه که من
خیلی خیلی بیدار موندن شب رو دوست دارم اصلا خوشم نمیاد بخوابم
یک حس عجیبی داره سکوت مطلق خیلی رمانتیک هست ولی خیلی
هم مضرر هست واسه سلامتی امسال تصمیم گرفتم که شبها زود
بخوابم خیلی سخته امیدوارم امسال بتونم عادتهای نادرست رو بذارم
کنار چون واقعا به سلامتی لطمه میزنه امروز هم روضه گرفتم دیدم
تنها کار مفید و هم خیلی ماه رجب خوبه بلکه گره این عشق هم امسال
باز بشه جایت خالی یکهویی یک غذای توپی شد که نگو جای تو خالی
بود برنج که دمی کردم و برداشتم گوشت گوسفندی رو رشته های باریک
ریز کردم تف دادم با آب کم پخت و آبش خشک شد تف دادم با کمی روغن
گوسفندی شبیهه قرمه شد اگه خورده باشی خیلی خوش مزه هست ولی
منتها واسه قرمه گوشت قطعاتش مثل خورشتی هست و آبش رو هم کنار
میذارند و مثل آبگوشت میخورند و گوشت هم جدا تف میدن خیلی باحال
هست سر صبحی کلاس آشپزی گذاشتم نیست که تو هم اهل
آشپزی هستی خخخخخخخخ ای جانم تو فقط بلدی بخوری
من برم بخوابم که دیگه واقعا خوابم گرفت عزیز من دوستت دارم
روز خوب و پر انرژی رو آغاز کنی و پر از خیر و برکت باشه عزیز جونم
صبحت بخیر عزیزم
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,