می کنی چه خبراااا اون عکست که با برادرزاده عزیزت گرفته بودی چقدر با نمک بود چه 

بچه های ناز و دوست داشتنی دارند مخصوصا دخترشون از طرف من 

لپ شو بگیر ای جان نه به تو که پالتو و کلاه و شالگردن پوشیده بودی 

نه به دختر برادرزاده ات که شلوارک پوشیده بود فکر کنم هنوز مریض 

هستی و سرماخوردگی ات خوب نشده الهی من فدای تو بشم که آنقدر 

سرما میخوری مواظب خودت باش عزیز دلم راستی برنامه امسال خیلی 

خوب بود فقط دیگه آخرها اگه ادامه پیدا میکرد در اثر بی خوابی داشتی 

هذیان می گفتی آخه این چه سوالی بود که از دختر نه ساله می پرسی 

دختر مردم رو پرو می کنی تو این سن و سال از بچه در مورد ازدواج 

می پرسی فرض کن تو مربی مهد کودک بچه ها بشی چی بشه راستی 

چرا بیشتر تایم به آقای مدیری ندادی خیلی خوب در مورد زندگی اش 

صحبت میکرد یک سری از مهمونها خیلی بهشون تایم زیادی دادی ولی 

امسال خیلی خوب تر شده بود خدا روشکر راستی تعطیلات حتما مهمونی 

میری و کنار مامانت هستی مامان عزیزت خیلی خوشحال میشه مواظبشون 

باش حتما ازت توقع دارن که کنارشون باشی ما که امسال همه اش مهمون 

داری کردیم سوم عید که عروسی دختر همکار دوست بابام بود چه عروسی 

جایت خالی خیلی با حال بود و خیلی مجلس گرمی داشتن چقدر اقایون 

که آخر شب قشنگ می رقصیدن از ترکی و عربی و بندری و هندی و ایرانی همشون دوستای داماد بودن پسره شمالی بود این دختر دوست 

بابام بنده خدا یک سال پیش ازدواج میکنه بعد از دو ماه از ازدواجشون 

میگذره پسره دل درد میشه و میرن دکتر و میگه دکتر که سرطان داره 

بعد از چند ماه  هم فوت میشه دختره خیلی بد میاره خدا برای هیچکس 

نیاره این پسره که میاد خواستگاریش اصلا ازدواج نکرده بوده قبلا خدا رو

شکر پسر خوبی به نظر میامد خدا کنه این بار خوشبخت بشه الهی 

دیروز هم همکار بابام و خانمش وبچه هاش از تهران اومده بودن خونه 

ما بودن باز دوستمون از بجنورد اومده بود یکسره ما مهمون داری می کنیم 

اگه در این راه به شهادت نرسیم خیلی کار هست خخخخخ من خودم 

مهمون داری رو دوست دارم شوخی کردم ولی ساده هم برگزار نمی کنیم 

با مامانم دست خودمون نیست هنوز وقت نکردیم بازدید مهمونها رو پس 

بدیم امشب فقط دو تا خونه رفتیم خواهر و شوهر خواهرم که رفتن مسافرت 

هر چی به من و داداشم گفتن بیاین بریم قبول نکردیم حالا پشیمون شدم 

شوهر خواهرم نهبندان دادگاه داشت و حالا سر از زاهدان در آوردن 

شاید هم فردا برن چابهار و شاید هم بر گردن امسال ما قرار بود 

بریم مسافرت که نشد چون جاهای تکراری بود منم گفتم نه گفتم 

بعد عید بریم یک کشور یا شهری رو که ندیدیم البته اکثر شهرهای 

ایران رو دیدیم فقط طرف اهواز و تبریز و چابهار رو ندیدیم بقیه 

همه رو دیدیم منم فقط هدف ام اینکه که برم کربلا تا کی قسمت 

بشه مامانم میگه چی شده که آنقدر اصرار داری نمیدونه کارم گیر 

اونجاست بابام که مخالف هست چون رفتن و موقع برگشت مریض 

شدن واسه همین میگن اونجا کثیف هست ولی بهانه در میاره حالا 

کدوم پیروز بشیم معلوم نیست فعلا هوای کشورهای اروپایی یا 

آسیایی به سرشون خورده و میخوان برن بعد عید نوروز هنوز 

معلوم نیست کدوم کشور برن من که یکسره بهشون میگم برید 

تفریح کنید و استفاده کنید دو روز دیگه که خدای نکرده زمین 

گیر بشید و نتونید غصه میخورید که چرا نرفتید دیگه خلاصه من 

که خیلی میگم چون دوست دارم برن یکسره تفریح کنند 

الان موقعه تفریحشون هست چون دیگه دغدغه مالی مثل 

جوونی هاشون ندارن من که وظیفه خودم رو انجام میدم 

میگم راستی امسال چکار می کنی شیرینی میخوری من که آنقدر 

شیرینی خوردم که نگو خدا از بعد عید به خیر کنه یک عالمه اضافه 

وزن باز بدو بدو باشگاه و رژیم این خدا هم استعداد  قطع بود بعضی

ها انقدر می خورن که نگو مثل یک نی قلیون هستن واقعا خوش به 

حالشون چه نعمت خوبی هست خخخخخ من خیلی فراخ هستم 

پایه کار من خواهرم هست وقتی با هم میریم بیرون بدون اینکه 

مامانم یا بقیه باشن که تذکر بدن نخور بده میریم با هم حسابی 

فراخ بازی در میاریم یا اینکه زنگ میزنه میرم خونش میگه مثلا 

امروز این غذا رو درست کردم یا ....