باشی صدف زندگیم اون فیلمی که تهیه کننده اش بودی خدا روشکر که خوب بوده
وای چقدر خوشحال شدم عکسهایت رو دیدم چقدر دلم برایت تنگ
شده بود اینروزها اگه زیاد نمیام احوالت رو بپرسم حالم یک خورده
گرفته هست خودم رو انقدر سرگرم کارهای هنری کرده ام که حالم
خوب بشه حالا بعدا عکسها شو واست میذارم تا تو هم ببینی
میدونی خیلی خسته ام خسته راستی تو حالت خوب شد الهی من
فدای تو بشم نبینم که غمگین باشی ولی فکر می کنم که خیلی بی
حوصله ای البته تو عکست این رو نشون میده چشمای قشنگت هم که
پف کرده ای شیطون خوب سر به سر دخترا میذاری تازه یک تیکه فیلم
رو دیدم وای من خیلی حسود هستم میدونستی وای وقتی زیر پستهای
اینستاگرام می بینم دخترا چه حرفهایی برایت می نویسند افت فشار
می گیرم خوب کاری هم نمی تونم بکنم حرص می خورم که خیلی بی عرضه
هستم که منتظرم خواهرم یا دیگران برایم پا در میونی کنند بگذریم
ناراحتت نکنم خدا خودش کمک می کنه نمیدونم کی ولی یقین دارم
که راهش پیدا میشه راستی چقدر لحظه شماری می کنم که ببینمت
واسه برنامه عید پس باید پر انرژی و قوی باشی عشق من راستی
بگو ببینم مسافرت کجا رفته بودی حتما شمال بودی آره
بهت خوش گذشت الهی که بهت خیلی خوش گذشته باشه عزیزم
راستی نگفتم بهت که خدا رو شکر داداشم با نمره 19/5 پایان نامه اش
رو تموم کرد و انقدر ناراحت بود که چرا نمره کامل استادا ندادن انقدر
حرص خورد که نگو انقدر باهاش حرف زدیم تا بیخیال شد سرمون رو
خورد از بس از پایانامه حرف زد خواهرم که آنقدر استادا اذیتش کردن
که نگو هر موقع میخواد روز دفاع رو اعلام کنه یکی از استادا بهانه
میاره که نمی تونم دیگه بالاخره شنبه ساعت 4 دفاع کنه دیگه خدا کنه
به خیر و خوشی تموم بشه دیگه دو نفری شون باید شام مهمون کنند
داداشم خیلی اسکوروج هست یعنی اگه شام بده شاهکاره انقدر یک
چیزی میخواد بخره تجزیه و تحلیل می کنه که نگو
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,